سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

مناجات و احساس خوشبختی 

 

 

به ساعت نگاه کردم. از نیمه شب گذشته بود. از رختخواب بلند شدم. لباسهایم را پوشیدم و از خانه بیرون زدم. نمی‏دانم چند دقیقه یا چند ساعت طول کشید ؛ ولی بی‏هدف، توی کوچه پس کوچه‏ها پرسه می‏زدم.

 

یک لحظه صدای دلنشینی به گوشم رسید و مرا به خود آورد. چقدر زیبا زمزمه می‏کرد: مَولایَ یا مَولای! أنتَ المَولی و أنَا الْعَبْد، و هَلْ یَرْحَمُ العَبْدَ إلاّ الْمَوْلی؟(1)

این صدا آن‏قدر مرا منقلب کرد و در آن تاریکی شب، روی من اثر گذاشت که بی‏اختیار، بغضم ترکید و اشکهایم جاری شد. سرم را به دیوار کوچه تکیه دادم و...

چند دقیقه‏ای بر همین منوال گذشت و دانه‏های اشک بر گونه‏هایم جاری می‏شد. احساس کردم کُلّی سبک شده‏ام. سرم را که بالا گرفتم، نگاهم به گنبد طلاییِ غرق در نورِ علی بن موسی الرضا(ع) افتاد. با خود گفتم: من کجا و اینجا کجا؟!

اصلاً نمی‏دانم از کوچه پس کوچه‏ها چطور گذشته بودم که از مقابل حرم امام رضا(ع) سر درآورده بودم.

آن مناجات زیبا، آن قدر دلنشین بود که مرا از خود، بی‏خود کرده بود و تمامی غم و غصه‏ها را از دلم برداشته بود. دیگر غم و غصه‏ای نداشتم و تمام ناراحتیهایم را فراموش کرده بودم. در عالم دیگری سیر می‏کردم. دیگر آن محمدشکست خورده و مأیوسِ چند ساعت قبل نبودم. در دلم روزنه‏ای به امید، باز شده بود که این مشکلات، با توکّل و استمداد از خدا قابل حل است و من بی‏خودی این همه خود را عذاب و رنج داده بودم.

به راستی، این احساس پر از اطمینان و این آرامش از کجا در من ایجاد شده بود؟».

سرشت مشترک

انسان، موجودی است که همیشه به دنبال خوشبختی است و دوست دارد در هر زمان و مکانی، بانشاط و شاد باشد. هیچ‏گاه از اضطراب و نگرانیِ خاطر، خوشش نمی‏آید و زمانی احساس سعادتمندی می‏کند که آرامش خاطر و اطمینان قلب داشته باشد.

امّا چه کند که روح آدمی چنین نیست ؛ گاه با نشاط می‏شود و گاه رنجور، گاه در سلامتی به سر می‏برد و گاه در بیماری، گاه صعود می‏کند و گاه افول . او در این زمینه‏ها همانند جسم است و نیاز به پیشگیری قبل از ابتلا دارد. برای اینکه آرامش خاطر داشته باشد و رنجور و بیمار نگردد، باید تکیه‏گاهی داشته باشد. البته نه هر تکیه‏گاهی ؛ تکیه‏گاهی مورد اطمینان و از هر جهت نیز کامل.

عده‏ای «دوست» را به عنوان تکیه‏گاه، انتخاب می‏کنند و در این گمان‏اند که برقرار کردن یک ارتباط صمیمانه با دوست، به آنها آرامش می‏دهد. بعضی با داشتن یک «همسرِ» با محبت می‏پندارند که به تکیه‏گاه خوبی تکیه کرده‏اند. عده‏ای دیگر هم تمام تکیه خود را بر جیبی پر از «پول»، ماشینی با مدلِ بالا و... قرار می‏دهند و گمان می‏کنند جمع کردن مال و منال دنیا و در خانه‏ای زیبا و بزرگْ زندگی کردن و... به آنها آرامش می‏دهد. بعضی دیگر به «علم» خود می‏بالند و فکر می‏کنند که علم به تنهایی می‏تواند آنها را هدایت کرده، به مقصود برساند. بعضی هم به «هوش» و «ذکاوت» و «اراده قویِ» خود تکیه می‏کنند، با این گمان که با داشتن این خصوصیات، همه چیز دارند.

البته ناگفته نماند که دوست خوب داشتن و ارتباط صمیمانه با آنها برقرار کردن، بسیار خوب است و در بسیاری از مشکلات، یار و یاور انسان است. همچنین داشتن همسری با محبت، بسیاری از غم و غصه‏ها را از دوش انسان برمی‏دارد. دارایی نیز در موارد بسیاری به کمک انسان می‏آید. همچنین علم در هدایت و راهنمایی انسان در جهت انتخاب راه صحیح در دوراهیهای زندگی بسیار مفید است. هوش و ذکاوت و اراده قوی در تحمّل کردن و حل کردن بسیاری از سختیهای زندگی نقش مهثری دارند ؛ اما هیچ یک از این موارد یاد شده و امثال آنها نمی‏توانند تکیه‏گاهی از هر جهت، کامل و بدون عیب و نقص و مورد اطمینان باشند.

در بعضی مواقعِ بحرانی نه دوست می‏تواند به انسان آرامش دهد، نه همسر، نه مادیات، نه علم، و نه... . در این چنین مواقع بحرانی است که انسان به تکیه‏گاه کاملی نیاز پیدا می‏کند تا به او آرامش دهد و جز خداوند مهربان، کسی دیگر نمی‏تواند در این جایگاه قرار گیرد ؛ همو که در تمامی مراحل و مشکلاتی که برای انسان به وجود می‏آید، آرامش خاطر می‏بخشد و وی را از سرگردانی و پریشانی نجات می‏دهد.

خداوندی که در هر کجا و در هر حالی می‏توان با او صحبت کرد، خداوندی که رازدارترین رازداران است و عیب هیچ کس را بر دیگری ظاهر نمی‏کند، بلکه عیوب انسان را از دیگران می‏پوشاند. خداوندی که حتی یاد او داروی درد تمام دردمندان است. با یاد اوست که تمامی دلهای ناآرام و پریشان، آرام می‏گیرند و با یاد اوست که انسان، اطمینان قلب پیدا می‏کند. حضرت علی(ع) می‏فرماید:

«هرگاه او را بخوانی ندایت را می‏شنود، و چون با او راز دل گویی راز تو را می‏داند. پس حاجت خود را با او بگوی، و آنچه در دل داری نزد او بازگوی ؛ غم و اندوه خود را در پیشگاه او مطرح کن، تا غمهای تو را برطرف کند و در مشکلات، تو را یاری رساند».(2)

راههای اُنس با خدا

برای رسیدن به خدا و کسب احساس آرامش، راههای بسیاری وجود دارند که فقط به چند مورد از آنها اشاره می‏شود:

1 . عبادتهای رسمی (نماز، روزه، حج، و...): یکی از ثمرات اصلی عبادات، اُنس با خداست. البته باید به یک شرط اصلی توجه داشت که آن هم توجه قلبی و احساس حضور و دوستی متقابل است. به عنوان نمونه، نمازی انسان را به خدا می‏رساند و به او آرامش می‏دهد که با حضور قلب و باتوجه باشد ؛ یعنی اینکه بداند در هنگام نماز می‏خواهد با چه کسی صحبت کند و در برابر چه کسی ایستاده و به رکوع می‏رود یا سر به سجده می‏گذارد. این چنین نمازی است که انسان را سبک می‏کند و از گناه و پلیدی دور می‏سازد (خود خداوند می‏فرماید: نماز، حقیقتا انسان را از زشتی و پلیدی دور نگه می‏دارد»)(3) و بعد به خدا نزدیک می‏شود تا جایی که خداوند به او آرامش می‏دهد و غباری را که بر قلب او نِشسته و مانع از احساس آرامش است، می‏شوید:

پیامبر اکرم(ص) در حدیثی به اصحاب خویش چنین می‏فرماید: «اگر بر در خانه شما نهری جاری باشد و هر روز، پنج‏بار خودتان را در آن بشویید، آیا در جسم شما چرکی خواهد ماند؟ اصحاب جواب دادند: خیر! بعد، پیامبر فرمود: به درستی که نماز، مانند نهر جاری بر در منازل شماست که هر کس نماز بخواند گناهانی که مابین نمازها انجام داده، پوشیده می‏شود».(4)

2 . مناجات: از دیگر راههای نزدیک شدن و رسیدن به خدا، مناجات (نیایش) و به عبارتی دیگر، دعا کردن و گفتگو با اوست. دعا، کلید عطا و وسیله قُرب به خدا و اصل عبادت و مایه حیات روح و در واقع، روح زندگی است. دعا، یاد دوست در دلْ‏راندن و نام او به زبان آوردن و در خلوت با او جشن گرفتن و در سکوت با او نجوا گفتن و شیرین‏زبانی کردن است. دلِ بی‏دعا بها ندارد و دل بی‏بها را پرتوی نیست. خداوند، خود می‏فرماید: «بگو اگر دعای شما نباشد، پروردگار من شما را چه وزن نهد و به شمار آورد؟!».(5)

امام صادق(ع) فرمود: «به دعا تمسّک جویید که با هیچ چیز همانند دعا به خداوند نزدیک نمی‏شوید».(6)

دعا و مناجات می‏تواند در هر جا و هر زمان و به هر زبانی باشد. حتما نباید انسان با خداوند به زبان عربی صحبت کند؛ به هر زبانی که با خداوند به مناجات بپردازیم خداوند، گوش می‏دهد. البته ادعیه و مناجاتهایی که از معصومان(ع) به ما رسیده، به زبان عربی است، مانند: دعای کمیل، دعای توسل و... و مناسب است ما هم به همان زبان، آنها را بخوانیم ؛ اما اگر خواستیم با خدایمان خودمانی صحبت کنیم و به زبان عربی هم نتوانستیم حرفهای دلمان را با خدا بگوییم، با همان زبان مادری‏ای که داریم (فارسی باشد یا ترکی یا...) می‏توانیم با خداوند صحبت کنیم.

دعا را هم می‏توان به صورت گروهی خواند مانند مراسم دعای کمیل، دعای ندبه و... و هم به صورت فردی، که در گوشه‏ای خلوت بنشینیم و با خدا به راز و نیاز بپردازیم.

شواهد پزشکی هم بر این مطلب دلالت دارند که مناجات و نیایش با خداوند، در رفع افسردگی مهثر است، به تحکیم روابط خانوادگی می‏انجامد، از جرایم و اشتباهات زیادی پیشگیری می‏کند و... و حتّی وقتی برای بیماران قلبی بعد از اینکه عمل جراحی روی آنها انجام شده، نوار قرآن گذاشته‏اند، شنیدن صوت قرآن در روند بهبود آنها تأثیر بسزایی داشته است. همچنین بررسی شده که افراد دیندار از جهت بهداشت روانی نسبت به افراد بی‏دین از سلامت بهتری برخوردارند.(7)

همه اینها حاکی از این است که یاد خدا انسان را دگرگون می‏کند و آتش عشق الهی را در دل انسان با ایمان، شعله‏ور می‏سازد و در برابر حق، تسلیم می‏گرداند و خضوع کامل و اطاعتِ محض از خداوند در تمامی اعضای بدن او متبلور می‏گردد.

چنین فردی که رضایتش در گرو رضایت خداوند است، هیچ‏گاه در برابر مشکلات و گرفتاریها ناامید نمی‏شود و خود را پریشان نمی‏کند. لذا همیشه آرامش خاطر دارد و در نتیجه، احساس خوشبختی می‏کند.

 


1 . سرور من! تو مولایی و من بنده، و آیا بنده را جز آنکه مولایش او را ببخشد، راهی هست؟! (مفاتیح الجنان، مناجات امیرالمهمنین). 

2 . نهج‏البلاغه، نامه 31 . 

3 . سوره عنکبوت، آیه 45 .

4 . وسائل الشیعة، ج 4، ص 12 ؛ التهذیب، ج 2، ص 237 .

5 . برداشتی از: رساله نورٌ علی نور، [آیة‏اللّه‏] حسن حسن‏زاده آملی، ص 10 .

6 . عدة الداعی، ص 123 .

7 . برای اطلاع بیشتر از جزئیات هر یک از پژوهشها، به تحقیقات میدانی منتشر شده در کتاب اولین همایش بین‏المللی نقش دین در بهداشت روان (چکیده مقالات) و نیز مقاله «حدیث و پژوهشهای روان‏شناختی» (فصلنامه علوم حدیث، ش 24، ص 223 ـ 240) مراجعه شود. (حدیث زندگی)